برخي از افراد بهخصوص مردان کمتر تمايل دارند که زماني که نياز به مشاور دارند، مشاوره يا رواندرماني بگيرند. اما چرا؟
پاسخ به اين سوال را ميتوان از منظرهاي مختلف و دلايل گوناگون داد، اما در اين مطلب فقط به يکي از دلايل آن اشاره ميشود که داشتن «بينش شهودي روزمره» است.
ما ايرانيان به دليل تفکر خودمدارانه باور داريم که کليد حل مشکلات ديگران در اختيار ماست و راهحل بسيار آسانتر از آن چيزي است که علم روانشناسي با تحقيقات فراوان به آن رسيده است. اين انديشه محوري خودمدارانه که برخاسته از زندگي عملي روزمره است بينش شهودي روزمره مينامند.
حتما شما هم جملاتي شبيه اين شنيدهايد: «من اينقدر تجربه دارم که ميتونم مشکلات همه زن و شوهرها رو حل کنم«؛ «من اينقدر تجربه دارم که ديگران ميان و از من مشاوره ميگيرند» و «من خودم روانشناسم»، «اون چيزهاي که روانشناس ميخاد در مورد مشکل شويي مون بگه من همش رو بهتر بلدم»؛ «من بهترين تربيت رو بلدم چه نيازي به روانشناس هست» و اينها مصاديق بينش شهودي روزمره است.
بينش شهودي روزمره مجموعهاي از باورها و اعتقاداتي است که مستقيما به علت فعاليت روزمره انسان و به پشتوانه سنتهاي اجتماعي و فرهنگي جامعه ايجاد و گسترش مييابد و بدون ترديد صحيح انگاشته ميشود!
با اين تعريف بينش روزمره مشابه شعور عوام يا عقل سليم قرار دارد که نقطه اتکاي اصلي اين نيز، زندگي روزمره است. اکنون همين بينش روزمره و اعتماد قطعي به آن است که برخي را به اين باور رسانده که اگر توانستهاند راهنماي کوچکي به زن و شوهري بکنند و تجربهاي دارند پس ميتوانند همه مشکلات زندگي خود را حل کنند! اما در واقعيت همين فرد با همسرش به صورت روزمره اختلاف دارد! ارتباطش با فرزندش به شدت مشکل پيدا کرده! در زندگي خودش احساس کمبود ميکند! اما در نهايت معتقد است «من خودم يه پا روانشناسم و اصلا مشاوره را قبول ندارم!»
* محمد ترکمان
درباره این سایت